تلخی اول:
چندین سال مسئول روابط عمومی نمازجمعه تهران بودم و بدین سبب هر جمعه امامان جمعه تهران را از نزدیک می دیدم. بارها با گوشهای خود شنیده بودم که هاشمی رفسنجانی، برای نام بردن از رهبری - حداقل در آن زمان و مکان خاص - با یک لحن ویژه ای می گوید "آقا" و بارها شنیده بودم که در برخی موارد که پیش می آمد، می گفت باید ببینیم نظر "آقا" چیست.
این ماجرا مربوط به سالهای دور نیست و در سالهای پس از شکست انتخاباتی او در سال 1384 نیز شاهد آن بودم. گمان می کردم که حداقل در نمازجمعه قدری حفظ ظاهر خواهد کرد. بخصوص که در جمع خانواده شهدای هفتم تیر، سخنانی در ابراز وفاداری به رهبری گفته بود و تاکید کرده بود باید آنچه از صندوق بیرون آمده را همان بدانیم که مردم به داخل صندوق ریخته اند. البته بخش های مهم سخنان او در دیدار آن روز نیز توسط دفتر وی منتشر نشد. (خبر دیدارهای هاشمی را همه رسانه ها از دفتر او می گیرند و در بهترین حالت فقط عکاس اعزام می کنند) این عدم انتشار را هم احتمال دادم شاید کار دفتر باشد، که بسیاری از ملاقات کنندگان وی در روزهای پس از انتخابات فضای دفتر وی و خود وی را کاملا متمایز تصویر می کردند. در تمام این سالها خیلی تلاش کرده ام این تفاوت لحن های او در جمع متدینین و اصلاح طلبان را جلوه ای از نفاق ندانم و به نحوی توجیه کنم. هنوز هم امیدوارم که بتوان چنین کرد اما آیا زمانی که او مخاطبان "نماز جمعه اولی" را در میان نمازگزارانش دید، همانها که فرزندش تدارک دیده بود تا در صفوف جلو حاضر باشند که مبادا شعارهایی نامطلوب بر علیه غارتگران بیت المال و منافقین جدید داده شود، رخصت بروز چهره ای واقعی تر عیان گردید. او خواستار آزادی افرادی از زندان شد که ریشه کاشتن بذر تردید در جامعه بودند. اگر بخشی از جامعه امروز نسبت به نتیجه انتخابات تردید دارند، این بیش از هر چیز حاصل تلاش فتنه افکنانی بود که حتی از حضور افراد مسلح در تجمعات مردمی خودداری نکردند و از ریختن خون بیگناهانی همچون رجبی ها و ندا آقاسلطان و ... برای شعله ورتر ساختن آشوب و بلوا اجتناب نکردند. کاش او قیدی به کار می برد، تا می فهمیدیم که بازداشت تنی چند از مرکزیت آشوبگران را، درست در همان جهت که بیگانگانی که او خود را نگران خوشحالیشان نشان می داد می خواهند، همچون بازداشت عده ای که تنها جرمشان داشتن اندیشه مخالف است نمی داند.
من کاری ندارم که محمد هاشمی نیز مچبند سبزی به دست داشت یا نداشت، مهدی و یاسر و محسن هاشمی در روز جمعه چه می کردند و این هفته چند ماشین از خاندان هاشمی به نماز آمده بود، چه کسانی نقشه بستن راه ماشین هاشمی به داخل دانشگاه تهران را کشیدند، نمازگزارانی که با کفش و مختلط نماز اقامه کردند از دانشجویان دانشگاه آزاد بودند یا نبودند. برای من مهم این است که هاشمی یک فرصت بزرگ را از دست داد؛ فرصتی که می توانست همچون آیت الله طالقانی (که هاشمی در اقدامی به دور از هرگونه هماهنگی با کسانی که عکس طالقانی به دست آمده بودند، نماز خود را به نماز او تشبیه کرد) خود را امام جمعه همه نمازگزاران حاضر بداند، نه فقط سبزپوشان حاضر. این جمعه، جمعه تلخی بود، جمعه ای که می توانست سرآغاز یک همدلی برای بازسازی وحدت در جامعه باشد و نشد.
***
تلخی دوم:
"اینجانب جنابعالی را انسانی خودساخته و مؤمن، دلباخته حضرت صاحب الزمان (عج) و با تعهدی آگاهانه و عمیق به خط نورانی ولایت و مبانی جمهوری اسلامی و خدمتگزاری توانمند و صدیق به ملت الهی و عزیز ایران میشناسم و طبق اصل 124 قانون اساسی به سمت معاون اول رئیسجمهور برمیگزینم."
باور نمی کنم که اسفندیار رحیم مشایی که اصلی ترین و واقعی ترین حامیان احمدی نژاد در طول سالهای گذشته تا این حد نقدهای اصولی به او داشتند، اینک حکم معاون اولی خود در دولت دهم را دریافته است. آن هم پیش از آنکه احمدی نژاد خود رییس دولت دهم گردد، چه آنکه بجز رای مردم، تحلیف و تنفیذ نیز مقدمه نشستن بر کرسی ریاست جمهوری است. بارها گفته ام که احمدی نژاد یا یکی از نزدیکان بسیار نزدیک او، متخصص جنگ روانی هستند. اعلام انتصاب رحیم مشایی در صبح روز خطبه های هاشمی چند نکته را همزمان داشت؛ هم خطبه های او را از خبر اول به خبر دوم تنزل داد و هم مثل همیشه با اصل غافلگیری کاری را کرد که شاید عده بسیار بسیار قلیلی از اصولگرایان آنرا خوب می دانند.
برایم جالب بود که آیت الله علم الهدی، امام جمعه فاضل مشهد که همواره حمایت های شدیدی از دولت نهم داشت و پنج شنبه نیز از احمدی نژاد در فرودگاه استقبال کرده بود، در نمازجمعه این هفته که هم احمدی نژاد در مشهد حاضر بود ( و نفهمیدم در نمازجمعه هم بود یا نه) و هم دیدار مردمی کم سابقه ای را به نمایش گذاشته بود، درباره او هیچ نگفت. یکی از نزدیکان آیت الله با تعجب پرسید که چرا حاج آقا چیزی درباره احمدی نژاد نگفتند، گفتم با توجه به سابقه ای که از نظر ایشان نسبت به مشایی در ذهن دارم، همینقدر که اقدام او را محکوم نکردند هم باید تشکر کرد.
این تلخی از تلخی اول بزرگ تر است، چه آنکه اولی پیش بینی پذیر بود، اما یک امید کاذب در بین اصولگرایان وجود داشت که احمدی نژاد در این دوره قدری دقیق تر عمل نماید و حلقه مشورت خود را از چهره های محدود 4 سال گذشته افزایش دهد. اما گویی او با انتصاب چنین معاون اولی، یک پیام جدی داد. من 24.5 میلیون رای را رای به خود دانسته ام. و این یعنی آغاز یک دلواپسی بیشتر برای غافلگیری های آینده.
--
پ.ن1: قبلا در زمان ثبت نام احمدی نژاد، یک یادداشت انتقادی در روزنامه خبر و برخی سایت ها منتشر کردم که روی وبلاگ هم گذاشته بودم. این یادداشت موجب شد بسیاری مرا نکوهش کنند که بصیرت لازم در تشخیص زمان بیان انتقادات را نداشته ام. اما وقتی خبر مشایی را شنیدم، خدا را شکر کردم در حد خود به وظیفه ام عمل کرده ام. (
پ.ن2: باید درباره منافقین جدید یک مطلب به روز بنویسم و با یک پانویس نمی شود آن را جمع کرد. اما قطعا منافقین قصد نفوذ در جبهه حق را دارند نه جبهه باطل. این را یادمان نرود. بدتر آنکه اگرچه پیامبر به جنگ کفار رفت، اما برای حفظ اسلام ناگزیر به مدارا با منافقین شد، آنکه این مدارا را تحمیل کرد عدم بصیرت اهل مدینه و دوست پنداشتن دشمن بود.
پ.ن3: نقد درون گفتمانی سازنده است، حال که اغتشاش طلبی ها به بن بست رسیده، کم کم باید به فکر این باشیم که نقاط ضعف خودمان را در انتخابات گذشته بازبینی کنیم. قطعا حمایت اصولگرایانه از احمدی نژاد به معنای چشم نبستن بر اشتباهات مسیر طی شده است.
کلمات کلیدی: